امیر محمدعزیزمامیر محمدعزیزم، تا این لحظه: 10 سال و 4 ماه سن داره

من و نخوووود

نی نی پارتی

گل پسرم هفته پیش رفیم جشن دندونی سوفیا جون خیلی بهمون خوش گذشت اونجا پر بود از نی نی های هم سن که همشون هم خیلی ناز بودن ..پسرم وقتی شما تو دل من بودی من تو نی نی سایت کلی دوس پیدا کردم که همشون یه نینی تو دلشون بود وقرار بود دی ماه همشون مامان بشن که خدارو شکر همه نی نی ها سالم اومدن بغل ماماناشون چند باری هم همدیگه رو دیدیم و تو این جشن همه مون بودیم که خیلی خوش گذشت البته واسه جشن شما هم من همشونو دعوت کردم ولی نیومدن به جز سوفیا جونم اینم چنتا عکس که به زور ازتون گرفتم ولی بازم یکی در میون نی نی ها خواب بودن نشد که عکس دسته جمعی بندازیم ولی خیلی خوش گذشت ...  این شما که دور از چشم سوفیا خانوم داری عروسک انگشتیشو میخوری ... وسطای...
30 شهريور 1393

حمام عالی جناب

سلام نفس مامان عشق مامان عمر مامان ...عزیزکم وقتی خیلی کوچولو بودی یه پتو مینداختم کف وان آبت و شمارو میخوابوندم کفش و آروم میشستمت وقتی یه کم بزرکتر شدی توی بغلم میشستم و حالا تو وان آبت میشینی و آب بازی میکنی ومنم راحت میشورمت ...
30 شهريور 1393

مدل های خوابیدن پسری

پسر نازم شما از وقتی به دنیا اومدی همیشه صاف میخوابیدی و دستات هم بالا میزاشتی و من هر کاری میکردم پهلو نمیشدی اونقد که پشت سرت یه کم پخ شد ..ولی جدیدا همش پهللو میخوابی و یا دمر میخوابی انقد با مزه میشی مامان قربون بره مخصوصا وقتی بالشتو بغل میکنی و میخوابی دلم غش میره و حسودیم هم میشه  آخ مامان قربون اون صورته ماهت بشه ...
30 شهريور 1393

بازم شیطونی

جدیدا خیلی سینه خیز میری و نشستنتم خیلی بهتر شده ولی هنوز چاردست وپا میشی ولی حرکت نمیکنی ..همه جا رو بالش گذاشتم ولی تو باز یه جا پیدا میکنی و میری مثل زیر مبل ...   ...
30 شهريور 1393

امان از این پسر شیطونم

سلام قند عسل ...پسر خوشگلم علاقه زیادی به هرچی که جنسش از نخ باشه داره ..پارچه و ربان و ریشه های فرش که از دستش در امان نیستن نمیدونم چه جوری ذهنش به این میرسه که زیر فرش رشته های نخ هست تا من میام بالا سرت میخندی یعنی که چیزی بهت نگم ...
30 شهريور 1393

پسرم هلو دوس داره

سلام بر پسر شکمو من ..چند شب پیش من داشتم هلو میخوردم و شما تو بغل من بودی ..هلو رو از دست من گرفتی ول هم نکردی که لا اقل پوستشو برات بکنم ..نیم ساعتی مشغول هلو خوردن بودی و همه جاتو کثیف کردی هم خودتو هم لباساتو و هم رختخواب و پتو رو ...ظوری که مجبور شدم ساعت 10 شب شمارو ببرم حمام و همه ملافه هارو بشورم ... ...
30 شهريور 1393

بازم جشن....بازم تلاش

سلللام ....پسرم از اون روزی که جشن دندونی شمارو گرفتیم ...من دارم تدارک جشن تولدتو میبینم از 4 ماه مونده به تولدت...چی کار کنم یه پسر که بیشتر ندارم ...همه منو دعوا میکنن که دیه نمیخواد تولد بگیری ولی من دلم نمیاد..الان یک ماهه که دارم کارای تولدتو کمکم انجام میدم ..کلی هم ذوق میکنم خونه شده پر از کاغذ و مقوا و خورده های کاغذ و همش هم حواسم به شماس که نزاری دهنت ...خیلی خسته میشم ولی اشکال نداره آخه خیلی دوست دارم ...دوس دارم همه چی کامل باشه ..خلاصه کلی ایده واسه تولدت دارم ایشالا که مشکلی پیش نیاد و بتونم تولد شما رو بگیرذم 3 ماهی مونده حالا ....انقدر وسایلایی که درس کردم ناااز شده که نگوووو ...دلم براشون غش میره و وقتی به تو و وسایلا نگاه...
15 شهريور 1393

8 ماهگی

سلام شیطونک ..بهترینم انقدر ناز شدی و لجباز ......از کنارت که رد میشیم میگی اااااااااااااه ...و دستاتو بلند میکنی یعنی بغلم کن ...کلی صداهای قشنگ از خودت درمیاری و من هم کلی ذوووق میکنم و دمر میشه و سینه خیز حرکت میکنی و هرچی رو زمین باشه برمیداری و میکنی دهنت ...من میدوم و ازت میگیرم عاشق دسمال کاغذی و کاتغذی چون راحت با دندونات میکنی و میجووی ..کلی دسمال و کاغذ از دهنت در میارم و زرنگ شدی دیگه تو لپات قایم نمیکنی میچسبونی به سقف دهنت و منم بالاخره پیاش میکنم ...هر وقت یه چیز میخوای بزاری دهنت با شک به من نگاه میکنی اگر من عکس العملی نشون ندم به کارت ادامه میدی ...دیگه میشینی ولی خیلی خم میشه جلو ...هر کاری هم میکنم بازم خم میشی جلو. و بیشت...
15 شهريور 1393

اولین سرماخوردگی پسرم

سلام پسر نازم ....وااای که دیگه انقدر شیطون شدی که نگو ...عزیزترینم 8 ماهگیت تموم شد و وارد 9 ماهگی شدی ووای که مثل برق و باد میگذره و خدارو شکر که خوب میگذره ...بهترینم هفته پیش برای اولین بار سرما خوردی و من کلی غصه خوردم گلو درد داشتی و چند شب نصفه شبا بیدار میشدی و کلی گریه میگردی و شیر نمیخوردی و بردیمت دکتر خانوم دکتر گفت یه کوچولو التهاب گلو داری و یه کم هم گوشات قرمزه ...مامان قربونت بره ..واسه همین شبا نمیتونستی بخوابی ...خدارو شکر زود خوب شدی ...منم کلی شبا بیدار بودم حواسم بهت بود ..الان مثل فرشته ها خوابیدی ...این چند روز با اینکه حال نداشتی ولی خدارو شکر از شیطنت ها و قل قل خوردنات چیزی کم نشد ..تا میزلرمت رو تخت کلی قل میخوری و...
15 شهريور 1393
1